به گفته خبرنگار IRNA ، با نگاهی به فرش سبزه تزئین شده با گلهای زرد در زیر نور خورشید ، لباس عروسی با نخ های قرمز ، صفا و نعمت ، عصبانی از همسرش ، زندگی او با مادرش -در -لاو و پدرش -در -flaw ، برای آوردن کودک ، نخ و نخ. این استان سمنان است.
پیری صورتش را رها کرد. وی گفت که در کودکی ، نوجوانی ، بزرگسالی و سن بالغ ، بیا و بیا. کمی ساکت است (با پشیمانی آه می کشد) ، کجا شما یک مرد جوان هستید ، روزهای خوشحال می شوید که به حومه شهر بروید و او در کجا قرار دارد ، و کجا مطمئن است و صمیمیت و دوره های زن که در آن کشک (تفریح در صخره ها).
“مش فاطمه” او می گوید که با کوچکترین امکانات آشپزی و زندگی ، ما روی مردان در قلب کوه ها ، دشت ها و بیابان و روستا کار می کردیم و در اوج کار از نقش مادر خود غافل نشدیم ، اما امروز کمتر خانواده آماده بازگشت به گذشته و زندگی عشایری در کوه ها و مسیرها بودیم.
او از آنچه خود می گوید جزوات الکترونیکی (تلفن های هوشمند) ، چیزی است که در هر دست کوچک و کوچک می بینید. وی گفت: “این گوشی به رفیق افراد جامعه تبدیل شده است و اعضای خانواده به همان اندازه که در تلفن می گذرانند صحبت نمی کنند.”
برای گرفتن عکسی که آماده است ، اولی کمی شرمنده صورتش می خندد. “عکس خوبی بگیرید!” من می خواهم به بچه ها فرصت دهم تا حرکت کنند. “”
او کمی موهای خود را زیر روسری قرار می دهد و گره روسری سفید و رنگارنگ را محکم می کند. زمان صحبت کردن دستان شما را به سمت بالا و پایین بالا می برد. چین و چروک های عمیق دستان او در اواخر رنج است.
شاید این نسل از زنان و مردان آخرین نسل قبایل سخت باشد که به روشی سنتی و بومی زندگی می کردند. این روستا و دستان آنها از امکانات شهری کوتاه بود. با عرق جبین و ییمین ، گله ها و گله ها روزانه در مسیرها گرفته می شدند و شیر خود را از شیر خود می گرفتند و وقت می گذرانند.
Mash Fatima Shirzen Tribal IL Tribal در سال ششم در مهدیشهر متولد شد. آژانس مطبوعاتی جمهوری اسلامی (IRNA) استان سمانن وی در گفتگو با وی ، تجربیات زندگی را در پنج دهه گذشته بررسی کرده است که این یک سوء تفاهم نیست.

وابسته به فحش
IRNA: لطفا خود را معرفی کنید.
من از روستای دهسوفیان ، یکی از کارکردهای مهدیشهر آمده ام ، سه فرزند داشتم که به عنوان یک کودک درگذشتند و اکنون چهار دختر و دو پسر دارم.
ایرنا: چند سالته؟
(کمی ساکت است ، انگشت مانند لهجه) زنان دوست ندارند سن خود را بگویند ، اما من به شما می گویم که من 5 ساله هستم (می خندد و می گوید) برای تولد های قدیمی اعتبار ندارد ، در خانواده های قدیمی شناسنامه های متوفی خود را نگه داشته و برای فرزند بعدی استفاده کرده اند.
IRNA: آیا ازدواج خود را به یاد دارید؟
بله ، من به یاد می آورم خیاطی که از شهر آورده شده است و لباس های زیبایی برای من داشتم (خجالت زده ، صورت برنجی قرمز شده است که گویی دوباره در سنین جوانی و در لباس عروسی دیده می شود) در آن زمان برای تهیه نان کافی برای ازدواج و نان. داماد به توالت منتقل شد و سپس با داف و دایره جشن گرفت و به زبان محلی خواند. او با خودش زمزمه می کند: داماد در داماد ، داماد است. (بر چهره اش می خندد ، به گوشه ای نگاه می کرد و چشمانش از یاد همسرش باران می بارد. او جمع و جور و با لبخندی دلپذیر و دردناک) او با افتخار به همسرش گفت: “من پدرم را به یاد می آورم -در خانه و یک قوچ بزرگ در خانه من.
ایرنا: رنگ لباس عروسی در گذشته چقدر بود؟ امروز سفید بود؟
نه ، پس از آن پارچه های ظریف اکنون مانند این نبودند ، ما خودمان را از موهای بز و پشم گوسفند درست کردیم و بعضی از خانمها پارچه و خیاطی درست می کردند ، عروس در آن زمان قرمز بود.
ایرنا: آیا بعد از ازدواج با والدین همسرتان در خانه ای زندگی کرده اید؟
پنج سال اول ، ما در خانه ای با پدرم زندگی کردیم -در -law و مادرم -در -لاو ، به حومه شهر می رفتیم. اشراف خوب و جذاب بودند ، خداوند آنها را برکت دهد. (لبخند با هیجان پدر و مادرش در لنگه ، چهره او را می گیرد ، گویی پنج سال پیش همان نوع است.)
پاییز و زمستان ، ما در دهم خانه خانه هایی داشتیم و در اواخر بهار و تابستان در دوره ها زندگی می کردیم.

عشایر سیاه Mahdishahr
IRNA: آیا زندگی برای زندگی دشوار بوده است؟
اصلاً لحظه ای خوشحال بود. خانواده همسرم بسیار مهربان بودند و من با هم رابطه خوبی داشتم و ما مانند یک خواهر و همراه بودیم.
جاری شدن من در خانه بزها و پشم گوسفند ، و دادن این پسران به زنان واجد شرایط روستا دستور بافت سیاهان ، فرش ها ، گولیچ ، روکروسی و روکش ها را می داد ، بنابراین ما به صنایع دستی و صنایع دستی کمک کردیم.

عشایر دهفیان در مهدیشر
IRNA: آیا همسرتان به خانه شما کمک کرده است؟ آیا دیروز با امروز در مرد تفاوت وجود دارد؟
همسرم بسیار مهربان بود و او در خانه نبود. بیشتر اوقات ، او در خارج از خانه کار می کرد. من می خواستم به خودم کمک کنم تا تکالیف خود را انجام دهم (لبخند). اکنون همسرانش بسیار خوب هستند و آنها با خانه دار همراه هستند.
IRNA: چگونه مستقل شدید؟
ما تقریباً 5 سال در خانه ای با خانواده شوهرم زندگی کرده ایم. با تولد فرزندانم و ازدواج برادرانم ، خانه برای همه ما در یک مکان کوچک قرار داشت و معلوم شد که با خرید یک خانه ، ما از خانواده شوهر جدا شدیم و در محله آنها مستقل شدیم.
IRNA: چه مدت در گذشته بودید؟
آشتی این زوج در گذشته یک روز نرسید ، طلاق و عصبانیت طولانی مدت معنی نداشت.
کدام یک از کارهای همسرتان وارونه شده است؟
همسرم عاشق شکار بود و همیشه شکارچیان را به سیاهان ما دعوت می کرد. من همیشه به همین دلیل با او دعوا می کردم. در دهه 1980 ، او هم یک تپانچه خرید و هم مجوز شکار داشت. تیراندازی او صحبت نمی کرد.

سازگاری همه اعضای خانواده با زندگی در چاد عشایری
IRNA: آیا زندگی به رنگ سیاه را به خاطر می آورید؟
بله ، آیا می توانم خاطرات قرمز زندگی را در چادر سیاه (اشک در چشم) فراموش کنم. من در حال انجام ماست بودم و در پوست گوسفند ریختم و برای تمایل آماده شدم (ما به همان اندازه کره می لرزیم).
من این روزها چشمه و ظرف آب را از دست می دهم و می خواهم با دستانم آب سرد را از منبع احساس کنم و آب آن را بنوشم.
یادم می آید ، بعد از غذا ، ظروف را در گلدان می گذاشتم و به سمت سر می رفتم و توسط چشمه شسته شدم. چشمه ای که در اطراف او سبز بود ، و گلهای زرد مانند نگینی در فضای سبز ، بخشی از چمن باتلاق که با بالا و پایین بازی می کرد ، روی آن پرید و صدای خنده آنها هنگام شستن ظرف صدای دشت بود.
IRNA: آیا دوره های زن را به رنگ سیاه داشتید؟
(لبخند می زند که مردم از لبخند او هیجان زده می شوند) زنان و سخنان آنها هستند. مگر اینکه زنانه باشد. خانمهای عشایری روی صخره های کنار چادر سیاه نشسته بودند ، می گفتند ، می خندند و همزمان کشک می زدند (اوه برای پشیمانی از آن).

محصولات لبنی Archez de Mahdishahr
IRNA: آیا خانواده شما هنوز چادر زندگی می کنند؟
نه ، این شرم آور است که با پیشرفت تاریکی دیگر ، عشایر مانند گذشته به حومه شهر نمی روند و در چادر سیاه زندگی نمی کنند. اکنون خانواده ها در روستا زندگی می کنند و چوپانان گوسفندان را در مسیرها می گیرند و عصر عصر گله شیر را در عصر می آورد. این خانم محصولات مختلفی از جمله ماست ، پنیر ، تیراندازی با کمان ، برگ خلیج (نوعی پنیر) ، تافر (غربات) ، چیکو (شکلات ماست) و کره را تولید می کند.

منظره ای از Nomad Gutter (BlackBerry)
IRNA: خاطره خوب زندگی عشایری و چادر سیاه را به خاطر بسپارید؟
من آن روز را به یاد می آورم ، باد شدید در بهشت منطقه پاروار مهدیشهر (چادر سیاه) وجود داشت تا بتواند در هر زمان از گوت (سیاهی عشایری برای زندگی) بریده شود. سنگهای سنگین را بلند کردم و بدون باردار بودن چادر را دور هم قرار دادم. بعد از ظهر احساس درد کردم. من برای من آب نبات کردم و خوردم ، اما بی فایده بود. درد فرزند من شدیدتر و شدیدتر شده است ، لیلی یک ماما (ماما) روی تخت من بود و سرانجام در اواسط شب بود که خداوند دختر من را به ما داد.
IRNA: آرزوی شما در جوانی و زندگی عشایری شما چیست؟
من دیر کودک شدم و آرزو می کنم که خدا به من یک کودک بدهد (می خندد) ، می خواستم ثروتمند شوم.
ایرنا: چه چیزی ناراحت است؟
وقتی به یاد می آورم که دنیایی کار کرده و خسته شده است ، برای من معنی ندارد و اکنون هیچ ظرفیت و سلامتی دیگری ندارم ، ناراحت و ناراحت می شوم.
IRNA: آیا زندگی چادر سیاه را به یاد دارید؟
بله ، همانطور که گفتم ، من برای یک کودک دیر کردم ، هنگام ورود به حومه شهر ، کمتر از 5 روز تحویل را به یاد می آورم. آن شب باران می بارد. در هوای سرد ، شب من تشنه بود. از اطرافیان پرسیدم ، یادم است که آب می خوردم و دوباره می خوابم. من چیزی را به یاد نمی آورم ، گویی که ناخودآگاه بودم. وقتی از خواب بیدار شدم ، طنز خوبی نداشتم و او را در حدود کودک 5 روزه دیدم و گفتم که “کودک نفس نمی کشد” لحظه ای تلخ و دردناک بود. برای من دشوار است که بگویم Henor (آنها چشمان خود را می بندند ، گویی قطار از ذهن خود عبور می کند.)
IRNA: در گذشته چه چیزی برای شما ناراحت نخواهد بود؟
گذشته همه دوستان ، آشنا و خانواده با هم ، باورنکردنی ، صاف و صادقانه بودند. فکر گذشته این زوج برای ایجاد یک زندگی خوب در کنار هم و چشم ، چشم و لوکس نبود. زوج ها راضی بودند و امیدوارم که این رفتارهای خوب در زندگی دستگاه فراموش نشود. منظورم این است که جوانان اکنون جوانی و سلامتی خود را می شناسند. من به زوجین به جوانان می گویم که از زندگی در کنار هم قدردانی کنند ، شما فقط در این روزهای خوب مورد توجه قرار خواهید گرفت.

آیین گوسفند پس از بازگشت او چرا
به گفته ایرنا ، زندگی عشایری الگویی از انسجام و همدلی برای سایر اعضای جامعه را نشان می دهد. برای اینکه مشکلات و قوانین آنها به هر یک از اعضای هر یک از اعضای خود آموزش داده باشد ، همه باید در بخش کار شرکت کنند و زندگی خود را به عنوان یک بدن منحصر به فرد در قلب طبیعت مدیریت کنند و از زندگی لذت ببرند.
زندگی عشایری استان سمنان بخشی از فرهنگ غنی از کار سخت این لایه از مردم با استقامت کوه ها و ماهیت استان است.
بسیاری از قبایل قبایل از جمله نمادهای برجسته تولید هستند و تجربه تاریخی درخشان از دفاع از آب و آب دارند و به دلیل ماهیت درون نگری و تولید ، آنها یک اقتصاد انعطاف پذیر هستند.
قبایل پشم بند در زمینه های مختلف ، از جمله بافت فرش و شیر گوسفند ، بین دو تا سه محصول لبنیات تولید می کنند که بر اساس ظرفیت های آنها ساخته شده است ، نمادی از اقتصاد مقاومت و همه دارای تاریخ تاریخی است.
دهکده سرسبز و کوهستانی Deh -e -Masufian یک پیشنهاد تاریخی برای منطقه شاهمیرزاد در 2 کیلومتری شمال شهر مهدیشهر در استان سمنان دارد.
منبع: https://www.irna.ir/news/85814521/%D8%B2%D9%86%D8%AF%DA%AF%DB%8C-%D8%B2%D9%86%D8%A7%D9%86-%D8%B9%D8%B4%D8%A7%DB%8C%D8%B1-%D9%85%D9%87%D8%AF%DB%8C%D8%B4%D9%87%D8%B1-%D8%B1%D9%86%D8%AC%DB%8C-%D9%86%D8%A7%D8%AF%DB%8C%D8%AF%D9%87-%D9%85%DB%8C%D8%A7%D9%86-%DB%8C%DB%8C%D9%84%D8%A7%D9%82-%D9%87%D8%A7-%D9%88-%D9%82%D8%B4%D9%84%D8%A7%D9%82-%D9%87%D8%A7